مادری صبور
18 مرداد 1397 توسط فرشته های کوچک من
از شدت سر و صدا مثل ڪلاف درهم پیچیده شده بود، از بس دو دستے بر سر خودش مے زد دیگر دست هایش تیر مے ڪشید، دلش میخواست یک جاے دنج و خلوت پیدا ڪند و مثل ابر بهار، هاے هاے گریه ڪند از وضع موجود خسته شده بود. از وقتے چشمانش را باز ڪرده بود همین ڪاسه بود… بیشتر »