داستان نکره ای که می خواست معرفه شود
یک قاعده عربی می گوید نکره ها وقتی با معرفه بیایند آن ها نیز معرفه می شوند.
روزی جوان طلبه ای تصمیم گرفت که این قاعده عربی را در زندگی خود پیاده کند. گفت: من آدمی ناشناخته و نکره هستم اصلا افراد زیادی از وجود خارجی من اطلاع ندارند، برای این که معروف و شناخته شوم باید خودم را به یک فرد شناخته شده و معروف اضافه کنم و تصمیم گرفت که داماد فلان آیت الله شود تا به وسیله ی او، آن هم شناخته شود.
این طلبه ی جوان زرنگ بوده است اما زرنگ تر از او کسی هست که خودش را مستقیما به منبع اصلی یعنی خداوند اضافه کند. و با بندگی خداوند و عشق به او جایگاه حقیقی خود را به دست آورد. برای این کارها بعضی زمان ها ویژه هستند و بهتر از همیشه جواب می دهند. درست مثل شب های قدر، پس این شبها بهترین فرصت برای وصل شدن سیممان به خداوند می باشد. او با آغوش گرم و باز منتظر ماست پس قدر فرصت های ویژه را بدانیم و بهترین استفاده را ببریم. شب های قدرتان پر از عشق و وصول به خدا باشد.