دست های کوچک، گره های بزرگ
23 مهر 1397 توسط فرشته های کوچک من
گره ای در کارم افتاده بود. به هر راهی می رفتم مشکلم حل نمی شد. خیلی گرفته و افسرده شده بودم. دوستم زنگ زد دارم میرم هیئت تو نمیخوای بیای؟ چند شبی بود که نرفته بودم اما نمی دانم آن شب چطور شد که زبانم چرخید، گفتم میایم. وقتی هیئت رسیدیم مداح داشت روضه حضرت رقیه را می خواند ، من هم که خیلی دلم گرفته بود از فرصت استفاده و حسابی گریه کردم. و دست به دامان حضرت رقیه شدم. بعد از مدتی در کمال ناباوری مشکلم حل شد و من هنوز صدای مداح آن شب در گوشم بود که این خانم دست های کوچکی دارد اما گره های بزرگی را باز می کند.
به فدای دستان کوچکت یا رقیه سلام الله علیها
به فدای غربت و تنهاییت یا رقیه سلام الله علیها
شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد.