عجله و هلاکت
اکبر آقا و زهرا خانم با حقوق اندکی که اکبر آقا می گرفت، قناعت می کردند، تا بتوانند پولی پس انداز کنند و ماشینی بخرند.
بعد گذشت مدت ها پولشان تقریبا به حد خرید یک ماشین رسیده بود.
اکبر آقا از سرکار که آمد. گفت: زهرا خانم امروز می خواهم بروم ماشینی را بخرم.
زهرا هم می گفت: انشاءالله، صبر بده با پدرم همراه هم بروید تا کلاه سرتان نرود.
اما اکبر آقا اینقدر عجله داشت که توجهی به حرف های خانمش نداشت.
دم در زهرا خانم مرتب تکرار می کرد اکبر آقا عجله نکنی یک ماشین خراب بخری باید صبر بدهی تا سر فرصت بتوانیم ماشین خوب پیدا کنیم. حتما ماشین را نشان کارشناس بدهی ما که سررشته نداریم.
اما اکبر آقا از شدت عجله ای که داشت گوشش به این حرف ها بدهکار نبود.
هنوز شب نشده بود که اکبر آقا با بوق بوق ماشین وارد حیاط شد.
زهرا خانم خیلی خوشحال شده بود اما در دلش ترسی هم وجود داشت نکند ماشین خراب به گردنش انداخته باشند.
اکبر آقا هنوز دو روزی سوار ماشین نبود که کم کم خرابی های ماشین نمود پیدا کرد.
از یک طرف کل سرمایه اش بر باد رفته بود از یک طرف هم هر روز باید خرج ماشین می کرد.
اکبر آقا تازه به حرف های خانمش رسیده بود که نباید عجله کند، بعد از زمانی که عجله باعث هلاکت شده بود.
———————————-
1:حضرت محمدصلی الله علیه و اله نقل شده است:«ایاک و العجلة فانک ان عجلت اخطات حظک، از عجله بپرهیز، زیرا هرگاه عجله کنی نصیب و بهره خود را از دست خواهی داد.» مجموعه ورام، ص 255.
2:امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «مع العجل یکثر الزلل، لغزش های انسان با عجله افزایش می یابد. » غرر الحکم، ح 9740.27
امام علی علیه السلام می فرمایند: «العجل قبل الامکان یوجب الغصة، عجله پیش ازفراهم شدن امکانات و مقدمات کار، موجب اندوه است.» غرر الحکم، حدیث 1333.29