مهربانی ها هنوز جاریست
هنوز گونی به دست سر چهار راه منتظر بود تا شاید کسی امروز دنبال کارگر بیاید و او بتواند به قول قدیمی ها 10 هزار تومان بدبختی کند. که یکدفعه گوشی ساده و نیم سوزش زنگش به صدا در آمد.
بله بله بفرمااید صداتان ضعیف هست …
از مدرسه دخترتان تماس میگیریم حال دخترتان بد شده است…..
تا این را شنید نمیدانست چطوری خودش را به مدرسه برساند
تا به مدرسه رسید دخترش را دید که بچه ها دورش جمع شده بودند
خانم مدیر زهرا چکارش شده است صبح که از خانه می آمد حالش خوب بود
آقای امیری نمیدانیم یکدفعه سر صف صبحگاهی غش کرد باید حتما دکتر ببریدش.
پدر بیچاره با جیب خالی تاکسی گرفت و زهرا را به بیمارستان برد
دکتر سریع از پدرش خواست تا این داروها را از داروخانه بگیرد
خانم زهرا امیری صندوق شماره 6…..
بله بفرمااید….
110 هزار تومن میشه ….
پدر را انگار به سیم برق وصل کرده بودند همین طور سرجایش خشک شد او را همش که میتکاندی شاید بیشتر از هفتاد تومنی همراهش نبود خانم من هفتاد تومن بیشتر همراهم نیست میشه بقیه اش را بعدا…
هنوز حرفش تمام نشده بود که گفت نه آقا مگر اینجا بقالی هست
پدر شرمنده به سمت بیمارستان حرکت کرد تا رسید گفت آقای دکتر حال دخترم چطور هست من من نتوانستم ….
یکدفعه آقای دکتر حرفش را قطع کرد گفت شما کجا رفتید آقایی اومد داروها را داد و رفت.
پدر گیج شده بود آقا…. یعنی چه کسی بوده ؟!!!
بعد از بستری یک روزه زهرا را مرخص کردند و هنگام ترخیص پول حسابداری را کسی حساب کرده بود. پدر زهرا هنوز هاج و واج مانده بود…
اما همه اش خداروشکر میکرد که شرمنده خانواده اش نشده بود و دعا میکرد برای آن آقایی که گمنام کارش را انجام داد.
شاید همین دعای ساده ی پدر دلشکسته برای عاقبت به خیری آن آقای گمنام کارش را کند.
آری مهربانی ها هنوز جاریست در رگ کسانی که قلبشان بزرگ است بزرگ به اندازه پهنای آسمان.