جا مانده
درست زمانی که اسم اربعین، پیاده روی، کربلا را می شنیدم حال و هوایم دگرگون میشد. می دانستم امکان رفتن نیست برای همین اصلا به آن فکر نمیکردم چون هر چه بیشتر فکر می کردم دلم بیشتر می گرفت. اما نمی توانستم خودم را گول بزنم چند روز مانده به حرکت اقوام مرتب این را بلند در خانه می خواندم: دوری و دوستی سرم نمیشه 😰 هیچ کجا واسم حرم نمیشه 😢 تا درست شب حرکت اقوام آقا ما رو هم طلبید و راهی شدیم. و واقعا به نظرم نه همه ی اونایی که میخوان برن میرن و نه همه ی اونایی که نمیخوان برن نمیرن آقا قربونش برم باید یک گوشه نظری به همه کنه . این خاطره ی پارسالم بود اما امسال متاسفانه جامانده شده ام اما قلبم را راهی زیارت آقام میکنم. هر کسی رفت برای من هم دعا کند.