قسمت پر لیوان
26 مرداد 1396 توسط فرشته های کوچک من
زهرا خانم درست آن روز وقتی بر سر موضوعی خیلی ناراحت بود در گوشه ای از اتاقش مدام با خودش فک میکرد من چقد مشکلاتم در زندگی زیاد است و مثل بچه ای که مادرش را گم کرده میخواست گریه کند، صدای زنگ گوشیش رشته افکارش را پاره کرد، خیلی بی رمق و بی حوصله به سمت… بیشتر »