به رسم عاشقی

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد .....
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

ترس از خدا 

​بارها شده است که شاید در گیرودار زندگی به جای ترس از خدا ، از غیر خدا ترسیده ایم. درصورتی که در شرایط درست باید با توکل و ایمان به خدا پیش رفت و نباید بخاطر ترس از غیر خدا دست به کارهای نادرست زد. درست در کربلا در صحنه عاشورا دیده شد که شخصی به نام شبث بن ربعی با آن که نامه برای امام حسین علیه السلام نوشته بود و او را به کوفه دعوت کرده بود اما در روز دهم محرم از ترس ابن زیاد دعوت و نامه خود را منکر شد و جنگ با امام حسین علیه السلام پرداخت. در صورتی که اگر در آن شرایط حساس و مهم به جای ترس از ابن زیاد از خداوند ترسیده بود این وقایع رخ نمی داد. پس آن چه مهم است این که باید فقط از خداوند ترسید و حتی به بها از دست دادن جان نباید دست از آرمان ها ی الهی خود کشید.

باطن خراب پشت ظاهر زیبا

10 مرداد 1397 توسط فرشته های کوچک من

ظاهر زیبا باطن خراب

آن روز پدرم انار خریده بود.

مادرم به من گفت: زهرا جان، برو عزیزم چندتایی از انارها  را بیاور تا بخوریم.

وقتی انارها را می شستم یک انار توجه ام را به خودش خیلی جلب کرده بود. پیش خودم گفتم: حتما این را خودم می خورم.

وقتی دور هم جمع شدیم، برادر کوچکترم رضا سریع انار مدنظر من را برداشت.

من گفتم: دادشی این انار من است، یکی دیگر بردار. اما او لج کرده بود. 

پدر روی به من کرد و گفت: زهرا جان این همه انار یکی دیگر بردار.

 منم گفتم: آخه این خیلی ظاهرش خوبه.

پدرم لبخندی زد و گفت: تو مگر می خواهی پوست انار را بخوری، مهم تر از ظاهر هر چیز باطن آن است. که به نظر من انار دیگری برداری باطنش از این انار بهتر باشد.

انار را که داداشم برید خراب و کرم زده بود. برخلاف ظاهر زیبایش، باطنی خراب داشت. پدرم گفت: در مورد انسان ها هم همین طور است چه بسا کسی ظاهر زیبا دارد، اما باطنی خراب و او منافق می باشد.[۱]

———————————–

۱: «پيامبر گرامي اسلام صلي‌الله عليه و آله و سلم» می فرمایند:

«مَن خالَفَتْ سَريرَتَهُ علانِيَتُهُ فَهُوَ مُنافقٌ؛منافق آن كسي است كه ظاهرش برخلاف باطنش باشد.» (سفينه، ج ٢، ص ٦٠٦)

«مولي اميرالمؤمنين عليه‌السلام» می فرمایند:

«ما اَقبَحَ بِالانسانِ أَنْ يكونَ ذاوَجهَين؛چقدر قبيح است که انسان داراي دو چهرة متضاد و متفاوت باشد. (فهرست غرر، ص ٣٩٥) 

 1 نظر

اخلاق و رزق 

08 مرداد 1397 توسط فرشته های کوچک من

آن روز مامانم به من قول داده بود که برایم لباس و شلواری بخرد. وقتی وارد بازار شدیم، دو مغازه کنار هم که یکی خیلی شلوغ و دیگری خلوت بود.

مامانم به من گفت: بیا برویم این مغازه که خلوت تر هست تا زودتر بتوانیم خرید کنیم و به خانه برگردیم. وقتی وارد مغازه شدیم مامانم به آقای فروشنده گفت: لباسی جنس خوب برای این دخترم می خواهم. 

فروشنده با حالت عصبانیت گفت: هر چه هست آویزان است.

مامانم گشتی زد و گفت : این بلوز آبی قیمتش چند است؟

فروشنده باز به حالت عصبانیت محکم تر از قبل گفت: خانم قیمت رویش نوشته شده است. 

مامانم گفت: زهرا جان بیا جای دیگر برویم.

و ما وارد مغازه کناری شدیم آقای فروشنده با کمال حوصله و احترام جواب ما را می داد و ما لباس و شلواری از ایشان خرید کردیم.

مامانم به من گفت : دخترم فهمیدی چرا یکی از مغازه ها شلوغ و دیگری خلوت بود؟ 

گفتم: به خاطراخلاق فروشنده ها بود؟

مامانم گفت: آفرین ، بداخلاقی روزی را کم می کند. [۱]

__________________________

۱: امام علی علیه السلام می فرمایند:«منْ ساءَ خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ؛هر کس بد اخلاق باشد،روزی اش تنگ می شود.» غررالحکم، ح 8023 

 نظر دهید »

نیمه پر لیوان

02 مرداد 1397 توسط فرشته های کوچک من

زهرا خانم درست آن روز وقتی بر سر موضوعی خیلی ناراحت بود در گوشه ای از اتاقش مدام با خودش فک میکرد من چقد مشکلاتم در زندگی زیاد است و مثل بچه ای که مادرش را گم کرده میخواست گریه کند، صدای زنگ گوشیش رشته افکارش را پاره کرد، خیلی بی رمق و بی حوصله به سمت گوشیش رفت خواهرش بود بعد از احوال پرسی کوتاهی یکدفعه هق هق کنان زد زیر گریه، او که خودش هم ذهنش درگیر بود مات و مبهوت گفت چی شده چرا ناراحتی گفت از صب خواهرشوهرم آمده خانه هرچی از دهانش در شد گفت و رفت اصلا به همه چیز گیر داده بود هنوز از دعوای پر سرو صدای قبلیش مگر چند روز گذشته بود؟ زهرا خانم مقداری خواهرش رو دلداری داد و گوشی را قطع کرد حالا ناراحتی خواهرش نیز به او افزوده شده بود در همین حال دوستش به او پیامک زد که شماره دکتر قاسمی رو داری اونم گفت واسه چی میخوای؟ گفت چند روزی است که دلش درد می کند و چندتا دکتر هم رفته خوب نشده حالا میخواست برود آنجا، زهرا گفت بد نباشه خیلی ناراحت شدم و بعد شماره را پیامک کرد. هر چند که اصلا حوصله نداشت اما با خودش گفت تا سوپرمارکت سرکوچه راهی نیست بگذار بروم چند تا تخم مرغ و پنیری بگیرم و بیایم هنوز به سرکوچه نرسیده بود که دید خانم همسایه گریه و شیون می کند و همه دور او جمع شده بودند او نیز کنجکاو شد رفت جلو دید همه به او دلداری می دهند ناراحت نباش و دستش را می گرفتند که از زمین بلند شود متوجه شد که پسر معتادش بخاطر پول او را زده و داد و بیدادی راه انداخته، زهرا که دلش برای مادر خیلی سوخت سرش را پایین انداخت و آرام آرام خود را از میان جمعیت بیرون کشید تا رسید به سوپرمارکت دید دخترکی کوچک دستش را به سوی او دراز کرد و گفت : تو رو خدا خانم کمک کنید چند روزه هیچی نخوردم زهرا که دلش به رحم آمده بود دست کرد در کیفش و یک پنج هزار تومانی به او داد. و بعد از خرید به خانه برگشت و خودش را روی مبل انداخت و لحظه ای به فکر فرو رفت پیش خودش گفت من نه با خواهرشوهرم مشکلی دارم، نه مریض هستم، نه پسری معتاد دارم که کتکم هم بخواهد بزند و نه دختری هستم که چند روز غذا نخورده باشد و در پی گدایی باشد و این ها مشکلاتی هست که من در عرض چند ساعت در دیگران دیدم پس چرا باید اجازه دهم موضوعی کم اهمیت من را ناراحت کند در صورتی که من داشته هایم خیلی بسیار از نداشته هایم هست. راستی چرا همیشه فقط نداشته هایمان را می بینیم بیااید قسمت پر لیوان را هم از این به بعد نگاه کنیم.

 نظر دهید »

زیارتی از روی معرفت

28 تیر 1397 توسط فرشته های کوچک من

شاهچراغ

چند روزی به مشهد رفته بود، آن روز تصمیم گرفت که برای خرید مقداری سوغاتی گشتی در بازار امام رضا بزند. بعد از مدتی بخاطر خستگی روی صندلی نشست تا نفسی تازه کند. که همان لحظه یک خانم مسن هم در کنارش نشست. خانم مسن که از چهره لبخند به لبش معلوم بود راحت می توانست ارتباط برقرار کند، پرسید: شما دخترم اهل کجا هستید؟ 

- من اهل شیرازم. شما چطور؟

- من تهرانی هستم. وای دخترم راست می گویی شیرازی هستی؟

دخترک پیش خودش می گفت حتما خانم ذوق آب و هوا و محیط گردشگری شیراز را می کند.که یکدفعه آن خانم گفت:

- دخترم تو را به خدا هر وقت رفتی شاهچراغ به جای من هم زیارت کن، سلام من را به شاهچراغ برسان.

حرف هایش را به گونه ای با اندوه می زد. دخترک گفت: 

- حتما خاطره خوبی از زیارت شاهچراغ دارید؟ 

- نه دخترم، شاهچراغ هنوز من را نطلبیده. من به زیارت همه ی ائمه و خانه ی خدا رفته ام اما نمی دانم چرا زیارت احمدبن موسی کاظم نصیبم نمی شود با آن که ارادتم به ایشان زیاد است.

- چشم حتما اولین باری که رفتم شاهچراغ به نیابت شما زیارت می کنم.

خانم همان طور که اشک را از گوشه چشمش پاک می کرد خداحافظی کرد و رفت. 

دخترک پیش خودش گفت چقدر ساده ما از کنار زیارت احمدبن موسی کاظم می گذریم اما آن وقت کسی اینطوری در عطش زیارت می سوزد.

بعد از بازگشت به شیراز پا به شاهچراغ که گذاشت انگار آن خانم همراهش بود. روبروی ضریح ایستاد و سلامش را به آقا رساند، اما این دفعه زیارتش با دفعات گذشته فرق می کرد، زیارتی از روی معرفت.

السلام علیک یا احمدبن موسی کاظم علیه السلام

 نظر دهید »

پدر خجالت زده

26 تیر 1397 توسط فرشته های کوچک من

پا که به میوه فروشی گذاشت شروع به قیمت گرفتن کرد، اما هر چی بیشتر می پرسید بیشتر ناامید وناراحت می شد با این قیمت های بالا نمی توانست چیزی بخرد. چون چند ماهی بود که بخاطر تعطیلی کارگاه تولیدیشان حقوقی دریافت نکرده بود. از فکر دخترش بیرون نمی رفت قول داده بود برایش میوه بخرد. پدر خجالت زده سرش را پایین انداخت و رفت.

 نظر دهید »

پسری مرده

24 تیر 1397 توسط فرشته های کوچک من

صدایش تا خانه همسایه می رفت با عصبانیت تمام فریاد می زد، این دفعه اگر دختر بود خودم میکشمش!

دو دختره بیچاره اش روزی هزاربار آرزوی مرگ می کردند، چرا که در نزد پدرشان جایگاهی نداشتند. مادر نیز با کوله باری غم آهی می کشید و در دلش می گفت دختر برکت است هر چه خدا بخواهد.[۱]

 پدر روز زایمان از شوق این که فرزندش پسر است پشت در اتاق منتظر بود. بچه پسری به دنیا آمد اما مرده بود. مادر که می دانست بخاطر ناشکری های شوهرش هست به شدت گریه می کرد. و پدر مانده بود و پسرش اما پسری مرده و او نمی دانست خداوند هر چه بخواهد به دیگران می دهد و نباید نعمت هایش را ناسپاسی کرد.[۲]

____________________

۱- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: دختران مایه برکت هستند.مستدرك الوسائل ج ۱۵ ص ۱۱۵.

۲- لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ* أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا ۖ وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ. تنها خدا راست ملک آسمان ها و زمین، هر چه بخواهد می‌آفریند، به هر که خواهد فرزندان اناث (دختر) و به هر که خواهد فرزندان ذکور (پسر) عطا می‌کند. یا در یک رحم فرزندان پسر و دختر قرار می‌دهد، و هر که را خواهد عقیم (نازا) می‌گرداند، که او (به صلاح خلق) دانا و (به هر چه خواهد) تواناست. شوری/۵۰-۴۹.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

به رسم عاشقی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ائمه معصوم علیه السلام
  • احادیث
  • بدون موضوع
  • به روز
  • دیدار محبوب
  • میلاد عشق
  • نگاه مثبت

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ های من

  • کدبانوی خونه
  • به رسم عاشقی
  • خشت اول

آمار بازدید

  • شرط اصلی دوستی با خدا
  • باطن خراب پشت ظاهر زیبا
  • مادرهایی که پدر هم هستند...
  • عکس نوشته اربعین
  • ماه اردیبهشت که باشد عاشق می شوی 
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس