برای عدالت گستر جهان می نویسم....
01 اردیبهشت 1398 توسط فرشته های کوچک من
قبل از تولدت، ترس از آمدنت بر تن دشمن افتاده بود، چرا که آمدنت را بشارت داده بودند.
……..کودکی چشم به جهان خواهد گذاشت که عدالت را در همه جا برپا می کند…..
وقتی چشم هایت را به جهان گشودی بوی عطر عدالت گسترت تمام جهان را فراگرفت، اما افسوس که این مردمان خودشان را به نادانی زدند. و به جای پازدن در رکاب تو ، در جاایی دیگر مشغولند.
چندین سال است که زمین و زمان چشم به آمدنت دوخته است، اما تو هم چنان پشت پرده غیبت گناهان خود این مردمان هستی.
وقتی اسمت می آید ته دلمان خالی می شود و شوری در جانمان ایجاد می شود اما نمیدانم پس چرا این همه مدت هنوز نیامدی…..
انگار حرف هایمان با عملمان نمی خواند …
انگار تو منتظری نه ما، منتظر برگشت ما به سوی خودت.
آقای غریب و تنهایم ما را ببخش و تنهایمان نگذار.
مولایم، سرورم تولدتان مبارک