اکبر آقا هنوز عرق سرکارش خشک نشده بود، که غرغرهای مریم خانم شروع شد، که چرا چیزهایی که گفته ام را نخریدی، پس کو آن سرویس قابلمه ای که قرار بود برای من بخری؟
اکبر آقا از شدت خستگی نمی فهمید که مریم خانم چه می گوید به زور خودش را جلوی تلویزیون رساند.
مریم خانم هم که دید اکبر آقا جوابش را نمی دهد صدایش رو دوبرابر کرد و با حالت عصبانیت گفت: آماده شو تا به بازار برویم من میخواهم مقداری وسایل بخرم.
اکبر آقا گفت: من که تازه خسته و کوفته از سرکار آمده ام، بعد پول زیادی هم که در کارتم نمانده است، هنر کنیم تا آخر ماه بتوانیم مخارج ضروری را تامین کنیم.
اما مریم خانم گوشش به این حرف ها بدهکار نبود: من این چیزها نمی فهمم چطور خواهرم توانسته مبل بخرد اما ما نخریم هر طور شده باید حتی قسطی برای خانه مبل بخریم.
اکبر آقا چشمهایش را زورکی باز کرد، وگفت: به خدا در قسط هایش می مانیم مگر حقوق من چقدر هست؟ ما با این حقوق به زور می توانیم دخلمان را به خرجمان تنظیم کنیم دیگر خرج اضافی نتراش.
مریم خانم برافروخته تر گفت: حالا من چکار کنم ، چه خاکی بر سرم بریزم
اصلا متوجه موقعیت اقتصادی شوهرش نبود و درخواست های غیرضروری می کرد. و این عدم درک ها باعث شده بود که روابطشان روز به روز کم رنگ تر شود .
_________________
بی توقّعی حضرت زهرا سلام الله علیها از همسرش امام علی علیه السلام در حدّی بود که در طول نُه سال زندگی مشترک همسری، حتی برای یک بار، تقاضای مادّی از امام علی علیه السلام نکرد، روزی به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها غذا نرسید، حضرت زهرا سلام الله علیها اندوخته غذایی خود را به کودکان گرسنه اش داده بود، و خود شب را گرسنه تر از آن ها به سر برد، امام علی علیه السلام بامداد آن شب، از حضرت زهرا سلام الله علیها تقاضای غذا کرد، حضرت زهرا سلام الله علیها ماجرا را به عرض امام علی علیه السلام رسانید، امام علی علیه السلام فرمود: “در چنین وضعی چرا به من نگفتی تا به جستجوی غذا بپردازم؟” حضرت فاطمه سلام الله علیها در پاسخ گفت: “انّی لاَسْتَحْیِی مِنْ اِلهی اَنْ تَکَلَّفَ نَفْسَکَ ما لا تُقَدِّرُ عَلَیْهِ؛ من از خدایم شرم کردم که موجب شوم تا شما خود را در فشار قرار دهی، و بر چیزی که مقدورت نیست، خود را به زحمت افکنی."
علی بن عیسی اِربِلی، کشف الغمّه، ج2، صص 28-27.