برخورد خانوادگی کرونایی
26 فروردین 1399 توسط فرشته های کوچک من
مرد تا کمی امور بر وفق مرادش نبود سریع از کوره در می رفت و آتش عصبانیت تمام وجودش را دربرمی گرفت. با این که خانواده اش را دوست می داشت اما؛ این کارش را ناخواسته بارها تکرار کرده بود. اما اکنون که مدتی خانه نشین شده بود و با خانواده در قرنطینه به سر می برد تا می خواست عصبانی شود سریع خودش را کنترل می کرد. چرا که دیگر واقعا حس می کرد کرونا و پس لرزه هایش می تواند در کمین او و خانواده اش نیز باشد. و با خودش می گفت: به جای بداخلاقی چرا با خوش اخلاقی رفتار نکنم؟! او بیشتر از گذشته حواسش به خانواده اش بود و یک صمیمیت و محبت بیشتری بینشان موج می زد. چرا که دیگر مرگ را در یک قدمی خود حس می کرد.