لبخند پدربزرگ و مادربزرگ
پدربزرگ و مادربزرگ در سکوت تمام به اخبار گوش می دادند، تمام حواسشان را به سمت و سوی اخبار کرونایی جمع کرده بودند. صدای مجری اخبارگو که می گفت: افراد مسن و بالای شصت سال بیشتر در معرض خطر این ویروس قرار دارند، مثل پتکی بر سرشان فرود می آمد. دل نگران از رفت و آمد بچه ها و نوه هایشان بودند، اما رویشان نمی شد که به آنان بگویند به خانه شان نیایند. با این که همه امید و عشقشان به فرزندانشان بود اما مانده بودند که واقعا چکار کنند؟! پسر بزرگ خانواده که نگرانی را به خوبی در چشمان پدر و مادرش می دید تصمیمی گرفت. به تک تک خواهر و بردار ها زنگ زد و از آن ها خواست فعلا تا شکست کرونا به خانه پدری رفت و آمد نکنند و فقط با تماس جویای حالشان بشوند. یک گوشی لمسی هم به دست پدر داد و گفت: ما هر وقت دلتنگ چهره مهربانتان شدیم با شما تماس تصویری می گیریم. لبخند نقش بسته بر لبان پدر و مادر چهره شان را دو برابر جذاب کرده بود و می شد از چشمانشان دید با این تصمیم دیگر دل نگرانیشان کم شده است.