پر و بال مهربانی
31 مرداد 1397 توسط فرشته های کوچک من
دخترک کوچکش سرما خورده بود، پدر او را به مطب دکتر برده بود. کودک نوپایش، مدام دلش می خواست راه برود. درب ورودی مطب کمی بالاتر بود، داخل مطب هم سرامیک های لغزنده به چشم می خوردند. پدر هر دفعه می رفت دست دختر دلبندش را می گرفت تا زمین نخورد. و این کار را… بیشتر »