بهترین دوران زندگی
26 فروردین 1398 توسط فرشته های کوچک من
پدری می دید که جوانش روز به روز بیشتر در باتلاق گناه دست و پا می زند. هر چند تا کنون دست از نصیحت برداشته بود تا به غرور پسرش بر نخورد، اما دیگر سکوت را جایز نمی دانست. با سینی چای دو نفره ای وارد اتاق پسرش شد، بعد از خوش و بش رو به پسرش… بیشتر »